یاسمینیاسمین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

یاسمین

یاسی داره 11 ماهه میشه چه کارهایی بلد شده ...

دنــیـــا ادامــــه لــبـخـنـد تــــوســت .. کــه تــــا آخــــریــــن لـــبــخـنـد مــــن کـــش مــــی آیــــد ؛ تـــو لــب بـــــرمــیــچــیـنــــی و مـــن .. جـــایی مـــیـــان آســـمـــان و زمـــیـــن .. مـعـلق می شــــوم ..   سلام دختر شیرین ماماناینقدر بازیگوش و شیطون شدی که نپرس از پله ها مثل فنر میری بالا تمام کابینت ها رو بهم میریزی اسباب بازیهات عرقیاتای منن توی به زمین زدن وسایل و شکستن ماهر شدی خوشگل بلا یک ماهه ماشالله بلد شدی با نی بخوری عسیسم همچنان دور خونه راه میری و میگی تاتا عبوسی با آبجی بازی میکنی و حسابی شیطونی روی موتور اسباب بازی تون میری و شیطونی میکنی دستت رو میکشی روی میز و هرچی به ...
31 شهريور 1392

شیطون بلا

سلام دختر کوچولو خوشگل خانم یه چیزی شدی نگو نپرس ماشالله به جای اینکه راه بری میدویی اینقدر شیطون و خرابکار شدی که نگو یا داری در کمدتون و کشوهاشو بازی میکنی یا داری گریه میکنی که کمد رو رو دستت بستی یا سر کابینتی داری عرقیات من رو میریزی رو زمین یا ظرفهای کابینت رو ریخیتی و با اعصاب آهنی میزنی رو هم خیلی دختر مودب و خوبی باشی داری توی اتاقتون شیطونی میکنی عزیزم ماشالله آخرای نه ماهگی راه افتادی و هفته پیشم چند بار توی خیابون راه رفتی و اولین پیاده روی تا خونه آقاجون رو تجربه کردی کلماتی که میگی بارزترین کلمه : تاتا عبوشی (تاب تاب عباسی ) بابا ماما آژی (آبجی ) آپ(آب) به به نه بیا   ...
20 شهريور 1392

سفر به کاشان

سلام خوشگلم اومدم برات چندتا عکس از سفرمون به کاشان بذارم بزن بریم ...   بیشتر وقت برا خودت عقب بودی و با آبجی بازی میکردید   مثل خودم همیشه یه دستت این مدلی رو پاته   بفرمایید صبحونه   یاس در آبشار نیاسر   باغ فین این آقاهه گوشه عکس هم مال صدا و سیمای اونجا بود تا شما رو دید اومدن ازتون عکس و فیلم گرفتن برا شبکه استانی مثل شیراز هر جا میریم شما منتخب گزارشگرا میشید !     اینجام دسست رو ببین چه مدلی میذاری رو پات   حمام فین     امیدوارم که بهت خوش گذشته باشه گل یاسم   ...
4 شهريور 1392

این چیه ؟

سلام عسیسم خوبی قشنگم وای که دیگه برا نوشتن کلی چیزهای قشنگ و خوشمزه دارم اول بگم که دوشنبه پیش با بابایی و دایی و خاله مرضیه و آبجی رفتیم بازی بخریم من و شما چون پارک ممنوع بود تو ماشین موندیم تا بچه ها برن و بیان یهو دیدم به برگه فکر کنم معاینه فنی ماشین که به شیشه چسبونده بودن هی اشاره میکردی میگقتی "ای شییه؟" وای که چقدر خوردنی شده بودیس بعد ترمز دستی رو گرفتی میگی این چیه منم هی ذوق میکردم و برات میگفتم چیند بعد که بابایی اومد بهش گفتم کلی ذوق زد اما دیگه نگفتی اما تو خونه راه میری به وسایل انگشت میکشی میگی این چیه ؟ قربون حرف زدنت عزیزم ...
3 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسمین می باشد